با وجود کشف آنتیبیوتیک های جدید و آموزش روشهای پیشگیری، باز هم سالانه در حدود ۸ میلیون نفر به بیماری سل مبتلا شده و دو میلیون نفر در اثر آن جان خود را از دست میدهند. این در حالی است که بیش از ۱۲۵ سال از کشف باسیل سل یا باسیل کخ به وسیله پزشک معروف آلمانی، رابرت کخ میگذرد. دکتر رابرت کخ زمانی عامل سل را کشف کرد که این میکروب موجب مرگ حداقل یک نفر از هفت نفر فرد بالغ میشد.
وی در سال 1843 در هانوور متولد شد او در خانوادهای که اولاد زیادی داشتند چشم به جهان گشود و وی یکی از سیزده فرزند خانواده بود. تحصیلات خود را درگوتینگن به پایان رسانید و در 1866 از دانشگاه گوتینگن درجه دکترای خود را دریافت کرد. او که یکی از بزرگترین میکروب شناسان جهان است، در ابتدا نبوغی در وی دیده نمیشد و به نظر نمی رسید که بتواند روزی همراه با پاستور علم جدید باکتری شناسی را بر پایه و اساس محکم بنا نهد.
او میکروب های بسیار مهم دیگری را نیز کشف کرده است که باسیل آنتراکس (عامل بیماری سیاه زخم) و نیز میکروب ویبریوکلرا (عامل بیماری وبا) از جمله مهمترین این کشفیات هستند. اهمیت اقدامات دکتر کخ به ویژه در زمینه سل به حدی بوده که موجب شد تا وی جایزه نوبل ۱۹۰۵ را به خود اختصاص دهد. علاوه بر این، تکنیکهای رنگآمیزی دکتر کخ که هنوز هم در رنگآمیزی بسیاری از میکروبها به کار میروند، او را به عنوان یکی از بنیانگذاران علم باکتریشناسی نوین مطرح کردهاند.
بررسیها نشان دادهاند که سل اصلیترین بیماری عفونی کشنده خانم ها در سنین باروری است. از طرف دیگر، این بیماری امروزه یکی از علل اصلی مرگ در افراد مبتلا به ایدز را تشکیل میدهد...
جالینوس پزشک یونانی در زمانی زندگی می کرد که اروپا تحت تسلط امپراطوری روم بود. در آن زمان نگاه رومی ها به پزشکی بیشتر تاکید بر بهداشت همگانی بود، آنها قنات هایی برا ی انتقال آب سالم، فاضلاب هایی برای خارج کردن فضولات و گرمابه های عمومی برای بهداشت شخصی افراد ساخته بودند. با وجود همه این موفقیتها محدودیتهایی نیز در نگرش آنها وجود داشت، آنها به درمان بیماریهای فردی توجهی نداشتند و کالبد شناسی را نیز به حساب نمی آوردند. جالینوس به شناختن نقاط ضعف طب در رومی ها کمک کرد.
جالینوس پس از تحصیل پزشکی در پرغامس آسیای صغیر و کورینت در یونان به اسکندریه در مصر رفت. کتابخانه و موزه بزرگ آنجا دارای دو اسکلت کامل انسان بود . جالینوس اعتقاد داشت که همانگونه که معمار از روی نقشه کار می کند پزشک هم نیاز دارد که بدن انسان را کاملا بشناسد. چون قانون رومی ها تشریح جسد انسان را ممنوع کرده بود. جالینوس به تشریح بدن یک خوک، بز و میمون دست زد. او جزئیات زیادی یاد گرفت ولی تمام جزئیاتی که در جانوران یافته بود برای بدن انسان صدق نمی کرد. مثلا شبکه رگهای خونی که در زیر مغز جانوران مشترک است در انسان وجود ندارد.
جالینوس هنگامی که در سال 157 میلادی به پرغامس برگشت تا به عنوان پزشک مدرسه گلادیاتورها خدمت کند، اطلاعات فراوانی در مورد کالبد شناسی انسان کسب کرد. جالینوس جنگجویان زخمی را درمان می کرد و از این راه مستقیما" کلبدشناسی انسان را فرا گرفت.
جالینوس در سال 162 میلادی به روم برگشت و فواید دانستنیهای خود را در معرض دید همگان قرار داد. آدموس که پزشکی ناشناخته بود و از فلج مختصر در دست راست خود رنج می برد، پس از آنکه پزشکان محلی از درمان او نا امید شدند از جالینوس پزشک جدید شهر درخواست معالجه کرد. جالینوس از آدموس در مورد آسیب دیدگیهای تازه پرسش کرد و مشخص شد که آدموس از ارابه پرت شده و گردنش مجروح شده است. جالینوس می دانست که اعصاب انگشتان به ستون مهره ها ارتباط دارد و به جای انگشتان باید روی اعصاب گردن او کار کرد. با این معالجه بیمار کاملا بهبود یافت به دنبال این موفقیت مارکوس اورلیوس امپراطور روم جالینوس را به سمت پزشک دربار برگزید.
جالینوس در دوره زندگی خود تعداد بسیار زیادی کتاب و مقاله پزشکی نوشت که بیش از صد عنوان از آنها شناخته شده است. کتابهای وی مجموعه ای از واقعیت ها، نظرات و نیز خطا های آشکار است. او نشان داد که رگها وسیله انتقال خون هستند نه هوا، ولی این کشف مهم را که قلب تلمبه خون است از دست داد.
به دلیل یکتاپرستی آموزه های جالینوس در بین اولیای امور مذهبی قرون وسطی از حمایت برخوردار شد. اعتقاد جالینوس این بود که بیماری نتیجه ناهماهنگی چهار مایع حیاتی بدن یا اخلاط چهارگانه است که قرنها پذیرفته شده بود. بر اساس این اعتقاد فکر می کردند که پزشکان می توانند با خون گیری یا حجامت از بیمار سبب ایجاد تعادل در اخلاط چهارگانه و در نتیجه سبب سلامتی بیمار شوند این اعتقاد تا اوایل قرن هجدهم که اولیای امور پزشکی برخی از خطاهای اساسی نظریه های جالینوس را نشان دادند پذیرفته شده بود.