فردریش انگلس (زادهٔ ۲۰ نوامبر ۱۸۲۰ در ووپرتال - درگذشتهٔ ۵ اوت ۱۸۹۵ در لندن) فیلسوف و انقلابی کمونیست آلمانی و نزدیکترین همکار کارل مارکس بود که به همراه او «مانیفست کمونیست» و آثار تئوریک دیگری را نوشت. آثار تئوریک او و مارکس را اولین آثار تئوری کمونیستی میدانند.
انگلس دوش به دوش مارکس، برای پایه گذاری تئوری علمی سوسیالیسم، تدوین برنامه مبارزاتی کارگران اروپایی و ایجاد حزب طبقه کارگر، پیگیرانه شرکت کرد. وی در شهر «بارمن» آلمان به دنیا آمد. از آغاز جوانی مشتاقانه می خواسته در پیکار علیه روابط موجود شرکت فعالانهای داشته باشد. در سال ۱۸۴۱ به هنگام گذراندن سربازی در اوقات فراغت در جلسات سخنرانی دانشگاهها حضور مییافت و با افکار نو آشنا میشد. در همین سالها همانند مارکس، انگلس نیز به جناح چپ پیروان هگل پیوست و به دنبال آن، در سن ۲۲ سالگی اولین اثر انتقادی خود زیر عنوان «شلینگ و اشراق » را نوشت و طی آن از نتیجه گیریهای محافظه کارانه و نیز تناقضات مربوط به دیالکتیک غیر مادی «شلینگ» انتقاد کرد.
بنا به خواست پدرش، انگلس عازم انگلستان شد تا در آنجا علم تجارت آموزد. انگلستان که در آن عصر پیشرفته ترین کشور صنعتی به شمار می رفت و خاستگاه اصلی طبقهٔ جدید، یعنی کارگران صنعتی، محسوب میشد، تجارب ارزندهای در اختیار انگلس گذاشت و وی در این کشور فرصت یافت تا از نزدیک شاهد زندگی و کار مرارت بار و جانکاه کارگران صنعتی باشد. متأثر ازاستثمار بی رحمانه، انگلس به ریشه های درد و علل حاکم بر شرایط تحمل ناپذیر کارگران اندیشید و به مطالعه نقایص جنبش « منشوریان» چارتیستها،که ساده لوحانه و خیال پردازانه برکناری داوطلبانهٔ قدرت سرمایه داری را تبلیغ میکردند، آغاز کرد. نتیجهٔ این مطالعات به صورت کتابی تحت عنوان «یاری به نقد اقتصاد سیاسی»۱۸۴۴ انتشار یافت. مارکس آن را یک اثر درخشان در زمینهٔ طبقه بندیهای اقتصادی و «شرایط زیست طبقهٔ کارگر در انگلستان» نامید.
در این اثر انگلس آیندهٔ تابناک طبقهٔ کارگر و نیز رسالت تاریخ ساز آن را بیان کرد. انگلس نخستین کسی بود که اظهار داشت کارگران صنعتی تنها یک طیقهٔ زحمتکش نیستند بلکه طبقهای هستند که در راه رهایی خود و زحمتکشان دیگر پیکار میکنند. بدین سان انگلس در انگلستان به جای آموختن فنون مال اندوزی از راه تجارت، بینش سوسیالیسم و نابودی استثمار فرد از فرد را پذیرفت. پس از اندکی او انگلستان را ترک کرد و رهسپار پاریس شد و در این شهر بود که خجسته آشنایی دو رادمرد تاریخ نوین تحقق یافت. آشنایی انگلس با مارکس آغاز یک پیوند عمیق اندیشهای، عاطفی، کاری، مبارزاتی و حتی خانوادگی شد. در تاریخ مدون جهان چنین جفت اندیشمند و مبارزی را سراغ نداریم که بدین حد اندیشه، بینش، مبارزه و خلاقیت مشترکشان در هم عجین شده باشد....
آنتیستنس پایه گذار فلسفه کلبی در سال ۴۴۴ پیش از میلاد در آتن به دنیا آمد. در جوانی پس از موفقیت در نظامی گری تحت نظر گورگیاس سوفیست آموزش دید. بعد از مدتی آموزش های گورگیاس به نظرش بیهوده آمد، از این رو مجذوب سقراط و به ویژه سادگی و قناعت او گشت.
او در جلسات سقراط با چهره ای ژولیده و لباسهایی مندرس ظاهر می شد. نقل شده که سقراط به او گفته است : چرا اینقدر تظاهر! من غرور تو را از سوراخهای لباس مندرست می بینم.
آنتیستنس بعد از مرگ سقراط مدرسه اش را در سال ۳۹۹ پیش از میلاد تاسیس کرد. محلی که او برای مدرسه اش انتخاب کرده بود در نزدیکی ورزشگاهی به نام سیناسارگس به معنای سگ سفید قرار داشت. یکی از دلایلی که فلسفه او فلسفه کلبی نامیده می شود همین موضوع است. بیشتر کسانی که جذب این مدرسه می شدند افراد فقیر وتهی دست بودند.
آنتیستنس ردا و خرقه ای خشن می پوشید و همواره با خود کیفی برای نگهداری وسایلش حمل می کرد. این نوع لباس پوشیدن او به آرامی تبدیل به لباس رسمی کلبیون گشت.
مانند سقراط، آنتیستنس هم فضیلت را برای رسیدن به سعادت و خوشبختی ضروری و در گامی پیشتر کافی می دانست. به اعتقاد او این فضیلت هم شاخه ای از دانش است که با آموزش دست نیافتنی است. او با توجه به گرایشات مذهبی اش فضیلت را دوری از خواهش های شیطان (لذت و هوی و هوس) می دانست. او بر اساس همین دیدگاه مذهبی جهان را نیز تحت کنترل هوشی خدایی می دانست.
ادامه مطلب ...
هانری برگسون در ۱۸ اکتبر ۱۸۵۹ در پاریس به دنیا آمد. او دومین فرزند پدری لهستانی و مادری انگلیسی بود. در ۱۸۷۷ (یعنی در ۱۸سالگی) به دلیل راهحلی که برای یکی از مسائل مطرح شده از سوی پاسکال ارائه کرد، جایزه ویژهای در ریاضیات دریافت داشت.
برگسون تحصیل ریاضیات را پی نگرفت و به ادبیات و علوم انسانی روی آورد و به مطالعه و تحصیل دانشگاهی در رشتههای فلسفه و روانشناسی پرداخت. نخستین اثر محققانهاش در ۱۸۸۶ منتشر شد، با عنوان «درباره انگیزه ناخودآگاه در حالتهای هیپنوتیزم» که حاصل تحقیقات و مشاهدات او درباره خواب مصنوعی بود.
این در حالی بود که نتیجه تحقیقات معروف فروید و بروئر با عنوان مطالعاتی درباره هیستری (جنون) تا سال۱۸۹۶ منتشر نشد. این، نشانه علاقه فزاینده برگسون به نقش خاطرات ناخود آگاه در درون قوه شناخت بود که موجب شد او را به سرپرستی انجمن تحقیقات روانی لندن برگزینند.
او که قبلاً به عضویت مؤسسه و پژوهشگاه علوم اخلاقی و سیاسی درآمده بود، در ۱۹۱۴ عضو پژوهشگاه فرانسه شد و در ۱۹۲۸ جایزه نوبل را برد. برگسون پس از جنگ جهانی اول در امر پیشبرد تفاهم بینالمللی فعال بود و مدتی ریاست کمیته همکاری معنوی را که جامعه ملل تاسیس کرد، برعهده داشت تا اینکه کسالت جسمی او را مجبور به کنارهگیری کرد.
برگسون ۲ رساله دکترا در پاریس عرضه کرد که با عنوانهای زمان و اختیار در ۱۸۸۹ و سپس مفهوم مکان در نزد ارسطو منتشر شدند. هایدگر در ۱۹۲۷ در پانوشتی بر یکی از صفحات کتاب معروف وجود و زمان به این کتاب دوم اشاره و ادعا میکند که نظر برگسون راجع به زمان در افق متافیزیک یونانی باقی مانده است.
کتاب معروف برگسون «تحول خلاق» در ۱۹۰۷ منتشر شد. وقتی ترجمه انگلیسی تحول خلاق منتشر شد، برتراند راسل در مقالهای در سال ۱۹۱۲ گفت که برگسون میخواهد ما را به زنبورهایی که دارای قوه شهود هستند، بدل کند.
راسل معتقد بود که هر کوششی برای طبقه بندی برگسون از جمله تجربهگرایی، واقعگرایی یا ایدهآلیسم بیحاصل است. برگسون اثر برجستهاش را با عنوان« ۲ سرچشمه اخلاق و دین» در زمینه اخلاق و دین در ۱۹۳۲ انتشار داد. او در ۱۹۴۱ در ۸۱ سالگی دیده از جهان فروبست.