اودر سال ۱۹۲۱ از دبیرستان فارغ التحصیل شد و براى ادامه تحصیل به دانشگاه صنعتى برلین رفت. شاید آنچه بیش از آموخته هاى دانشگاه در زندگى وایگنر اهمیت دارد حضور مستمر او در جلسات چهارشنبه انجمن فیزیک آلمان است. حضور در این گردهمایى و آگاهى از نظریات بزرگانى همچون «ماکس پلانک»، «رادولف لادنبرگ»، «ورنر هایزنبرگ»، «والتر ندنست»، «ولفگانگ پاولى» و از همه مهمتر «آلبرت اینشتین» براى وایگنر جویاى علم شانس بزرگى بود. او در همین جلسات بود که با «لئو زیلارد» آشنا شد و او به نزدیکترین دوست تمام زندگى وایگنر تبدیل شد.
سومین تجربه بزرگ زندگى وایگنر در برلین، کار در موسسه «کایزر ویلهلم» است که به آشنایى با «مایکل پولانى» انجامید که پس از «لازلو راتز» بزرگترین معلم او به شمار مى آید. در اواخر دهه ۲۰ بود که وایگنر عمیقاً به کاوش و اکتشاف در زمینه «مکانیک کوانتوم» مشغول شد که با تشویق و کمک «هایزنبرگ»، «شرودینگر» و «دیراک» و مخالفت خفیف «اینشتین» همراه شد. وایگنر که مدت کوتاهى در «گوتینگن» به عنوان دستیار ریاضیدان بزرگ «دیوید هیلبرت» مشغول به کار بود پس از مدتى با او دچار اختلاف نظر شد و از آن به بعد بود که ساعت هاى طولانى را در کتابخانه به مطالعه و تحقیق در باب فیزیک گذراند و این مطالعات به اثبات نظریه تقارن در مکانیک کوانتوم منجر شد.
در اواخر دهه ۳۰ او تحقیقات خود را به سوى «هسته اتم» متمرکز کرد و در بسط نظریه «واکنش هسته اى» نقش بسیار مهمى را ایفا کرد. این دانشمند برجسته که در نظریه پردازى از هوش و استعداد غریبى بهره مى برد در آزمایشگاه نیز استادى توانا بود و در عین حال از علوم مهندسى نیز سررشته داشت. اوایل سال ۱۹۲۹ بود که دیگر مقالات علمى وایگنر دنیاى فیزیک را متوجه خود کرد و در سال ۱۹۳۰ دانشگاه پرینستون او را به قبول کرسى استادى دعوت کرد. با به قدرت رسیدن «آدولف هیتلر» به سال ،۱۹۳۳ پرینستون به بهشت امن وایگنر بدل شد و او بیشتر زمان خود را در کنار «فون نئومن» در سفر، مطالعه و تدریس مى گذراند. او در سال ۱۹۴۶ به سمت مدیر امور مطالعاتى و تحقیقاتى آزمایشگاه ملى «اوک ریج» درآمد و در دهه ۵۰ در سوگ «انریکو فرمى»، «اینشتین» و «فون نئومن» سوگوار شد.
این دانشمند بزرگ که از دهه ۶۰ تا اواخر عمرش به عنوان یکى از مهمترین متفکران و اندیشمندان دنیاى فیزیک به شمار مى آمد، در اولین روز سال ۱۹۹۵ در سن ۹۲سالگى چشم از جهان فروبست. او به فاصله کمى قبل از مرگ خود در کتاب خاطراتش مى نویسد: «حقیقت کامل زندگى و مفهوم تمام تمنیات بشر، رازى است وراى کشفیات ما. در جوانى به دنبال کشف روابط و مفاهیم علمى بودم و اکنون تنها در آرزوى صلح به سر مى برم و تنها افتخار من این است که عمرى را در جست وجوى کشف کوچکترین ذره این عالم گذراندم».